Baktash Abtin (بکتاش آبتین)
فنجان قهوه
فنجان قهوه
فنجان قهوه اي چشم هاي تو و
اين ماه نيمه كاره و
موج هاي چسبيده بر جداره ي فنجان
نمي دانم اين خط را كه بگيرم
به مداد چشم هاي تو مي رسم يا
به آينه ي شكسته اي كه خورشيد
در آن برق مي زند
اما اين حجم سفيد
بايد جاي خالي آينه اي باشد
كه نبود
تا زيبايي تو را تكرار كند !
تا چشم كار مي كند
شب روي دريا موج مي زند
واين قايق بيهوش را
حتما بادبان شكم گنده به اينجا آورده !
نبض ماه لاغر در دست دريا و
صداي مرغهاي ماهي خوار
در گوش ستاره هاي تماشاچي !
دل شوره ي دريا و
كليد گم شده ي ماهيگير و
اين فال نيمه كاره
. . . .
در گلوي اين قفل
بايد كليدي گير كرده باشد
خميازه را
در دهانم
چال كرده ام !