Sara Rahmati
波斯文
المجزرة - Massacre
المجزرة مجازٌ ميتٌ يأكل أصدقائي، يأكلهم بلا ملحٍ، كانوا شعراءَ، وأصبحوا مراسلين مع حدود، كانوا متعبين وأصبحوا متعبين جداً، "يعبرون الجسر في الصبح خفافاً "، ويموتون خارج التغطية، إنني أراهم بالمناظير الليلية، وأتتبعُ حرارة أجسادهم في الظلام، ها هم يهربون منها إليها، مستسلمين لهذا المساج الهائل، المجزرة أمهم الحقيقية، أما الإبادة الجماعية فهي مجردُ قصيدةٍ كلاسيكيةٍ يكتبها جنرالاتٌ مثقفون أحيلوا إلى التقاعد، الإبادة الجماعية لا تليق بأصدقائي، فهي عملٌ جماعي منظم، والأعمال الجماعية المنظمة تذكرهم باليسار الذي خذلهم.
المجزرةُ تصحو باكراً، تحمّمُ أصدقائي بالماء البارد والدم، تغسلُ ملابسهم الداخلية وتعدُ لهم الخبز والشاي، ثم تعلمهم قليلاً من الصيد، المجزرة أحنُّ على أصدقائي من الإعلان العالمي لحقوق الانسان، فتحتْ لهم الباب حين غُلِّقتْ الأبواب، ونادتهم بأسمائهم حين كانت نشراتُ الأخبار تبحث عن عدد الضحايا، المجزرة هي الوحيدةُ التي منحتهم اللجوء بغض النظر عن خلفياتهم، لم يهمها وضعهم الاقتصادي، لم يهمها إنْ كانوا مثقفين أو شعراء، إنها تنظر إلى الأشياء من زاوية محايدة، لها نفس ملامحهم الميتة، وأسماءُ زوجاتهم الأرامل، تمرُّ مثلهم على الأرياف والضواحي، وتظهرُ فجأة مثلهم في الأخبار العاجلة، المجزرة تشبه أصدقائي، لكنها دائماً تسبقهم إلى القرى النائية ومدارس الأطفال.
المجزرة مجازٌ ميتٌ يخرجُ من التلفزيون، ويأكل أصدقائي دون رشة ملح واحدة.
录制: Literaturwerkstatt / Haus für Poesie, 2016
قتلعام
قتلعام استعارهای مُرده1 است که دوستانم را میخورَد، آنها را بدون نمک میخورد. دوستان شاعرم که گزارشگران با مرز شدند؛ خسته بودند و حالا از قبل هم خستهترند. «سحرگاه شتابان از پُل گذر میکنند»2 و جایی خارج از دسترس میمیرند. من با عینکهای دید در شب آنها را میبینم و ردّ حرارت بدنشان را در تاریکی دنبال میکنم؛ آنجا هستند، در همان حال که شتابان بهسمتش میروند از آن میگریزند، تسلیم این مشتومالِ مهیب شدهاند. قتلعام مادر واقعی آنهاست، حال آنکه نسلکُشی چیزی نیست بیش از یک شعرکلاسیک به قلم ژنرالهای فرهیختهای که حالا بازنشسته شدهاند. استفاده از واژۀ نسلکُشی راجع به دوستانم جایز نیست، چون یک اقدام جمعی سازمانیافته است و اقدامات جمعی سازمانیافته دوستانم را یاد چپها میاندازد که زمانی دوستانم را نومید کردند.
قتلعام صبح زود بیدار میشود، دوستانم را با آبِ سرد و خون حمام میکند، زیرپوشهاشان را میشوید و برایشان نان و چای آماده میکند، بعد اندکی به آنها درسِ شکار میدهد. قتلعام بیش از اعلامیۀ جهانی حقوق بشر دلسوز دوستان من است. زمانی که تمامیِ درهای دیگر بسته است در به روی آنها میگشاید، و هنگامی که گزارشهای خبری بهدنبال ارقام و اعدادند آنها را به نامهاشان میخوانَد. قتلعام تنها کسیست که بیتوجه به گذشتهشان به آنها پناهندگی میدهد؛ به وضعیت اقتصادی آنها اهمیتی نمیدهد، به اینکه فرهیخته یا شاعرند اهمیتی نمیدهد، قتلعام بدون جانبداری به چیزها مینگرد؛ مرگش مانند مرگ آنهاست، نامش نامِ زنان بیوۀ آنهاست، مانند آنها از حومۀ شهر میگذرد و مانند آنها ناگهان در خبرِ فوری حاضر میشود. قتلعام شبیه دوستان من است، اما همیشه پیش از آنها به روستاهای دوردست و مدارس میرسد.
قتلعام استعارهای مُرده است که از تلویزیون بیرون میآید و دوستانم را میخورَد، بدون حتی ذرهای نمک.
(2013)
ـــــــــــ
1 استعارۀ مرده (dead-Metaphor) استعارهایست که به سبب کاربرد مدامْ رسانایی و برجستگی خود را از دست داده است. از این قسم استعاره آنقدر استفاده شده که شنونده یا خواننده کمتر توجهی به مستعار و مستعار منه آن میکند. استعارۀ مرده یک آرایۀ ادبی است که، با توجه به گسترۀ تکرارش، معنای تصویری اصلی خود را از دست داده است. از این رو به این آرایه استعارۀ مرده میگویند که برای درک معنای آن لازم نیست شنونده مفهوم اصلی استعاری آن را درک کند.
2 «سحرگاه شتابان از پُل گذر میکنند»- بخشی از شعر «پُل»، نوشتۀ شاعرِ لبنانی، خلیل حاوی.