Garouss Abdolmalakian (گروس عبدالملكیان)
كافه
كافهاي تاريك
بيست و چهار دقيقه روبروي هم
بيست و چهار دقيقه سكوت
ـ رنگهاي رفته را مجسم كن
رؤياهاي گمشده در مِه را
راست ميگفت
نبودن
بيشتر از بودن بود
بلند شدم
قهوه را حساب كردم
و بيرون آمدم
از دنيا.