Ali Abdollahi
perzijščina
乌鸦 / Wuya
有一天,在小学课堂,
我学会了这个名词。
那天晚上我看见它的黑色翅膀
从天空分离,像一个降落伞
带着飞翔的感觉落下,
罩住妹妹和我的身体。
唉,妹妹从院子里的核桃树下
迟疑地走进她的卧房,
走进一只巨大乌鸦的嘴里。
后来在异乡,在旧建筑的废墟
在我心脏的墙壁我看见鸦群
蓦然起飞如同死亡的预感
如同乌云一团,就想起妹妹。
她和一个男人结了婚,
在乡场惟一一条短街,
一个杂货铺里。
(1997.1.19)
Iz: Xuexi zhi tian (Das süsse Lernen)
Beijing: Gongren, 2000
Avdio produkcija: 2001 M. Mechner, literaturWERKstatt berlin
غراب
درروزي آفتابي، در كلاس درس ،
اين اسم را ياد گرفتم .
پسينگاه بالهاي سياهش را ديدم
كه از آسمان كنده مي شد و چون چتر نجاتي
چرخان فرود مي آمد
تا تن من و خواهركوچكم را درخود بپوشاند.
آه ، خواهركم تا به زير گردوبن حياط
آمد، مردد به اتاق خوابش رفت ،
و در منفار غرابي غول آسا گم شد .
بعد ها به غربت در ويرانه هاي عمارتي كهنه
آنگاه كه من بر ديواره ي دلم
ناگهان فوجي غرابان پران ديدم ،
چون نويد مرگ، چون برجهاي سياه ابر ،
بناگاه به ياد خواهرم افتادم .
او با مردي ازدواج كرد ،
در تنها خيابان كوچك محل ،
در يك مغازه ي خرت و پرت فروشي .