Behzad Khajat (بهزاد خواجات)
کوچه ی جـم
کوچه ی جـم
بچه های کوچه ی جم در ادامه
دیوار را خط خطی کردند
و در حالی که آبی تر ، پرده ی آبی بود
قاضی نان و پنیر و ظهر پنجشنبه
و ناصر ملک مطیعی
با دو بالی که هی کشش در می رفت
و با پول قلک ها دوباره ...
باید هفت رقمی باشد شماره تلفن ها
و گذشته ها آن قدر گذشته
که در این عکس
من و مشهد ایستاده باشیم
دست ها بر سینه
و ایران جوان تر می زند .
_ " از پهلوونه نگفتی جوون !
مگه صب تا صبح نمی رفتی
که مرد بده سر بکشی ،
حواست رو پرت کنه
از دوچرخه سواری
با دوچرخه ای که نبود ؟ "
که بچه های کوچه ی جم
با یک دوجین بابای سکته ای
آذر شدند ، بهمن و خرداد هم ...
و از فراز خود بر خود ...
منظورم این است
که بچه های کوچه ی جم
از پرده های آبی آمدند
و با تایر خودشان در جاده های پارسی ...
تمشیت می شدم
از خودم که رو به روی خودم
که به جای این کوزه ی شکسته
چه به من آمده میراث فرهنگی
حتی در موزه یک هو اگر
تندیس مرد پارتی بگوید : بی تربیت !
اما آن قدر آهسته
خواهرم افسانه آن قدر
که در تنها ترانه ای که بلد بود
بو می شد و در جسمیت مردی تمام ...
که دیر وقت بود و رفت و آمد بچه ها
پروانه ، نه ، خفاش ، سرگیجه
خفاش ، پروانه ، نه ، پروانه
سرگیجه ، نه ، پروانه ، پروانه ، خفاش
سرگیجه ، پروانه ...
آن طور که در شهر خالی
با دست هایی بر سینه بایستم ، خالی
.و ارابه هایی نامریی ، مادرانی نامریی ...
" زیارت قبوله اینشاله زار ممد !
تنگسیری که تو رخت خو نمی میره
نو دهن مرده زخم گلوله
که دایه ی تازه داره ، ویر شیر تازه داره
زیارت قبوله اینشاله ! "
و بچه های کوچه ی جم
تمام آن قدر می شدند که حالا
هر چه گفتم شعر خواندید
و مادرم در این عکس
خیلی که داشته باشد سی
به چیزی در پشت دوربین خیره
و سایه سایه ی ترس ...
تا کجا دیدن من را
تا کجا دیدن این بچه ها آن قدر برده
که مارها را اگر شمرده بودم
قسم ندارد
که دو خط موازی در مواقعی هم ...
اما قسم می خورم !
و در ادامه هفته نامه ای محلی
در صفحه ی آخر بنویسد :
ساکنان کوچه ی معرفت ( جم سابق )
گله مندند که کسی به این کوچه
نمی رسد چرا آخر ؟