[Da wir träumten, da wir ahnten, und es säumten]

Da wir träumten, da wir ahnten, und es säumten
und es waren noch die Wege, die wir nahmen, die
uns rührten wie Girlanden, da sie hingen bunt als
Lampen, und es lagen sanft die Schatten auf dem
Kies wie einst Gesichter, liebend traurig oder lachend,
dass wir folgten ihrem Wechsel, dem Vergehen
und dem Wachsen, während bald der Tag
verstummte oder hell die Glocken schlugen, die
verklangen dann wie Namen, wie die Schritte, da
ein Flüstern nahe zog durch den Holunder, duftend
noch als das Verlangen, zu ermüden an der
Schönheit wie der Anmut später Stunden.

© Matthes & Seitz Berlin 2013
Extraído de: Variationen in Prosa
Berlin: Matthes & Seitz, 2013
Produção de áudio: Haus für Poesie, 2016

[ آن گاه که رویا می دیدیم، حدس می زدیم، و همسو می رفتیم در راه هایی که پیش می ]

آن گاه که رویا می دیدیم، حدس می زدیم، و همسو می رفتیم در راه هایی که پیش می
رفتند. به وجد می آمدیم از حلقه های گل آذین، آنگاه که رنگارنگ در هر سو آویخته بودند به
شکل چراغ ها. سایه ها بر روی ماسه، مانند چهره هایی از زمان های گذشته، لطیف و آرام،
غمگین یا خندان، غنوده بودند. ما تبدیل آنها را دنبال می کردیم. سپری شدن و بالیدن شان
را. آن هنگام که به زودی، روز خاموشی را برمی گزید و طنین صدای ناقوس ها برمی خاست.
و سپس، آرام تر می شد مانند صدا زدن اسم ها. مانند صدای قدم زدن ها. و صدای همهمه
از لابلای برگ های درختان تبریزی شنیده می شد. آنگاه که بوی برگ به مشام می رسد و میل
انسان به خستگی از همه این زیبایی ها و از ساعت های دیرگاه، فزونی می گیرد.

Translation into Farsi: Mazaher Shahamat
شعر آلمانی، فارسی قاچاق شعر,
VERSschmuggel, persian-german, organised by Haus für Poesie, 2016