Fatemeh Shams (فاطمه شمس)
سه صندلی
سه صندلی
سه صندلی خالی
یکی برای تو
یکی برای من
یکی برای بازجو
که قرار است تو را در برابر من
یا مرا در برابر تو...
چه فرق میکند کداممان را در برابر کدام
وقتی سالها تنها کارمان گریختن از شب و شکستن در آغوش یکدیگر بود
یا با بوسه وصله زدن به ترکهای بیشمار.
سه صندلی خالی
یکی برای سکوت
یکی برای ادامه همان سکوت
یکی برای شکستن آن دو سکوت
که قرار است صدای فریاد تو را در من
و صدای بیداد مرا در تو رها کند
چه فرقی میکند وقتی درجه حرارت صدایت
در هر حالتی از شب
یا هر حالتی از روز
پشت گوشم را
داغ داغ داغ
مثل همین داغی که قرار است بر دلم بگذارند.
تو به صندلی زنجیر شدهای
من به چشمهایت و دهان مهرخوردهات
و آنها به رویای مریض در هم آمیختن تنهای ما.
با یا بی یکدیگر.