Djavade Modjabi (جواد مجابی )
شعر ماه اوت
شعر ماه اوت
شعرهائي كه داشتم در سر
شبانه
حلزون و زاغچه شدهاند.
هر روز سحر
مرا به تير ميبندد كسي
تا گلولها را از خود بتكانم
ظهر شده است و آبجوي تگري ميچسبد.
چهره ندارند و اندامشان مِهي كه دايم باز و بسته شود.
ميدانم كه آشنايان بودهاند
تقصير بارانهاي دم ريز اين جاست
طعم محزون حرفهايشان را سنجابها در آروارۀ حريص ميجويدند.
نگاه ميكنم
مرا نگاه ميكنند لابد
او چيزي در اين ميانه پديدار نيست مگر ابر.
ما را احاطه كرده
بوي زوال تاريخ دريا گردان.
دوباره تيرباران شروع شده.
نمي فراموش و نيمي به ياد آمده
در ميدان ميرويم رد خون خود را گرفته.
گلهاي ماه اوت از آسمان ما را تعقيب ميكنند.
دسته گلي فراهم ميآورم وراي بازي اين گونه زيستن
براي روزهاي پيرياي كه پس فردا به پايان ميرسد.
اول اوت 2005 -
لندن