Iraj Ziaei (ایرج ضیایی)
باکو باکو
Sprache: persisch
Übersetzungen:
deutsch (Baku Baku)
باکو باکو
مهاجر جوان روس
تسمهی چرمی گارمون را
بر شانهاش میآویزد و
میخواند
باکو
عروسم را در پطروگراد دزدیدند
باکو
عروسم را در چرنوبیل کشتند
صدایش
از میان کریستالهای چک عبور میکند
ویترین و اشیا و کالسکهها را دور میزند
به پیادهرو میرسد
میان برف میایستد
برف و صدا
دور میشوند
دور
دور
آنجا که پدر میان برف با پالتوی بلند و
گالُش و گارمون ایستاده است
با صدای سال کهنه
باکو
عروسم را در پطروگراد
باکو
عروسم را در چرنوبیل
باکو
باکو
آستارا. بهمن ماه