Mazaher Shahamat (مظاهر شهامت)
(5)
(5)
ریحان !
تو هنوز
سینه عریان
در شاهراه ها ایستاده ای
که رنگ کدام فصل از مسیر رگهایت گیج بگذرد ؟
از هیاهوی چراغ و سنگ گریخته ام
از تکرار اندازه ی خانه و خیابان
حتی
از خیرگی چشم های خالی کولیان
نشسته ام پشت علف های هرز
انگشتان دستم را یازده می شمارم دو بار تو و تنهای من
و ماه
در گردن افراشته ام می شکند
از اینجا زنی خواهد گذشت
سینه عریان
روبان راه ها را به دنبال می کشد
صدای پاهایش علف را می تکاند
و ماه
در گردن افراشته اش می شکند
صدای دف می پیچد در غیاب ماه
رقص تو و علف با نسیمی مست
سوی من نگاه نکن
هنوز شمردن انگشتهایم را تمام نکرده ام
و تلفظ حروف نامت را
که به وردی کهن می ماند