Mohammad Hossein Abedi (محمد حسين عبيدي)
آشوب کوچک من
آشوب کوچک من
این خواب ها برآیند همین حوصله ماست
عقربه های مدام
عقربه هایی که برمی خیزند و هر بار
تو را با دیگری راه می برند
در خیابان های نیمه تمام و این شب هایی
که هرگز هیاهوی زن ها و مردهای خیابانی را فراموش نمی کنند
اگر این بار برگردی
شهری خواهی دید
که هیچ خاطره ای از آن نداری
اما سال هاست که همراه من است
منی که همراه گریه هایم گاهی فریاد هم زده ام
گاهی با تو بوده ام
و زمانی با دیگری
گاهی یقه تو را هم گرفته ام
و خاطرت می آید
زمانی هم دیوانه بودم
هنوز طعم عصیان را – مثل یک اسلحه سرد –
روی لبانم حمل می کنم
و مثل یک اسلحه گرم
هر لحظه می توانم
این شهر را به آشوب کشم
اینطور نگاهم نکن
بمان در خانه ای که تو را ...
شهر هم اگر شهر باشد
تنها به خاطر من است
آشوب کوچک بهتر از خواب است
دیگر بیخود عربده می کشد این غرومب آسمان
همین آشوب کوچک من
صدایش از هر آسمانی
آسمان تر است
حالا هر بار می پرسم تو آسمان تری یا من
تنها لبانت را جمع کن
در چشمانم بنگر و هیچ نگو!
لبانت را جمع کن
تا من خاطره هایم را بردارم
و از روی همین بالکن کوچک
به میان این پارک کنار خانه پرتاب کنم
بر سر هر کس فرود آید
او پادشاه مسکینان این شهر خواهد شد
و ما به شهر دیگری خواهیم رفت
حالا هر بار می پرسم تو آسمان تری یا من
تنها لبانت را جمع کن
در چشمانم بنگر و هیچ نگو.