Iraj Ziaei (ایرج ضیایی)
سرگردانیِ ابدیِ صندلی
سرگردانیِ ابدیِ صندلی
بسیار ساده است
تماشای مردمی که انواع اشیا را میخرند
جوراب النگو سهچرخه
عروسک چرخ خیاطی مگسکش
و خانمی که بنفشه و بهار نارنج را بیشتر میپسندد
اما ساده نیست
تماشای اشیایی که برابر چشمانت
به بیرون پرتاب میشوند
از پنجرهها اتوبوسها مغازهها
کشتیها کپرها خانهها
شاید روزی برخی از همین اشیای سرگردان
از حاشیهی کوچهها و اقیانوسها
در جمعه بازارها و سمساریها ظاهر شوند
تو ناگهان با شیئی غریب رو به رو میشوی
مثلاً یک صندلیِ چوبیِ تاشو
سالها بعد با واژههایی بسیار بسیار ساده
صندلی را در شعری بر صفحهی کاغذ مینشانی
سرگردانیِ ابدیِ صندلی آغاز میشود
فروردین 1374