الحفلة

لم يكن أَحدٌ غائباً   .
قابيلُ يسنُّ سكينَه في المطبخ
ونوحٌ يتابعُ في الصالة
نشرةَ الطقسِ في التلفزيون   .

كلهم وصلوا بسياراتِهم
ثم اختفوا في الزقاقِ الطويل
ذاهبين إلى الحفلة   .

هناك رأينا السيدةَ الحسناءَ ترقصُ في الحَلَبَة
عارضةً مفاتنَها علينا
من وراء فستانِها الشفاف   .
جلسنا مع الضيوفِ
جرعنا كؤوسَنا حتى الثمالة   .

في آخرِ الليلِ
عائدين إلى بيوتِنا
أَعدنا إلى الأعمى عكازتَه الضائعة
وإلى القاتلِ بلطته الدموية   .

لقد كانت حفلةً
مثل أي حفلةٍ أُخرى   .

© Fadhil Al-Azzawi
Producción de Audio: 2005, M.Mechner / Literaturwerkstatt Berlin

جشن

کسی غایب نبود
قابیل در آشپزخانه کاردش را
 تیز می کرد و نوح در پذیرایی
خبر هواشناسی تلویزیون را می شنید.

برای رفتن به جشن
همه با ماشین هایشان آمده بودند
و در کوچه دراز غیبشان زده بود.

آنجا زنی جوان را دیدیم
که در وسط گود می رقصید
و لباس نازکش جاهایی را
 به رخمان می کشید
آنجا با میهمانان تا مرز سرمستی
 جام زدیم و آخر شب
که به خانه هایمان برمی گشتیم
عصای گمشده را به مرد کور رساندیم
و قمه خونین را به قاتل
و این هم جشنی بود
مثل هر جشن دیگری.

موسی بیدج، از: اینجا روی تنه درخت, Mussa Bidadj