(2)

انگشتان همراه من 
خروج کردگان از دست های من 
که دست های من نامیده شده اند حتی پیشتر از نامیده شدن 
پیش از ایستادن درختان 
پیش از ایستادن درختان در کنار یک رود
در کنار زنی با انگشتان بسیار 
در کنار زنی با پستان هایی پر از رد انگشتان خدایی با موهای بسیار بلند 
موهای پیچیده به آب و ستاره و گوشه های تیز آسمان 
پیش از ایستادنشان در منظر مردی که اسب را سیاه می شناخت 
پیش از ایستادن در برابر ایستادن یک سگ خیره شده به چشم های یک زن 
پیش از ایستادن در برابر ایستادن یک مرد ایستاده در برابر یک مرد 
پیش از هر ایستادنی در برابر ایستادنی و ایستادنی در برابر ایستادنی و هر ایستادنی 
گاهی سگ می شوند 
و در خیابان متروک 
در خیابان متروک از ترس 
از ترسیدن 
از ترسیدن پنهان شده 
از ترسیدن پنهان کردنی 
متروک از سرمای کلمات مردان بزرگ 
از یخ زدگی ترساندنی از پهنای سمی کلمات بزرگ از دهان وسیع مردان بزرگ 
از صاعقه شدگی کلماتی از تازیانه شدگی کلماتی دیگر در آسمان هی بیا کنجت کجاست 
از برآمدگی زمینی تو چرا عمیق می شوی چاه به چاه 
و هی مرده می بلعی با استخوان های بسیار 
با استخوان های کبود شده بسیار 
با استخوان های سیاه شده از شب های عاصی شده بسیار 
حتی متروک از تابش مشکوک ماه ها و ستاره هایی از جنس اندوه سخت شده از کهنسالی 
راه می افتند 
و هر طنابی را به دندان می کشند می جوند 
تازه این بار می شوند مثل دزدان حرفه ایی که قفل دهان زمین را بهتر از خدایان می شناسند 
و به شکل کاملا فلسفی می فهمند 
که گلوی سنگ 
از دهان تاریکی فراختر مانده است که آدمی را به مکاشفه خود بازخواند 
می بینید ؟
انگشتان همراه من 
خروج کردگان از دست های من
حتی از جدار نی و کلماتی با قواره وسیع با توانی سیال می گذرند 
و مشکل معنای وابستگی را با دندان های تیز حل می کنند 
لطفا مراقب باشید 
گاهی دیوانه وار علاقه شدیدی هم به گلوی انسان پیدا می کنند 
و این گونه است 
خود من هر انگشتی را اشاره ایی می بینم 
به آغاز احتمالی فاجعه ایی که پنهان مانده است .

© Mazaher Shahamat
Audio production: Haus für Poesie / 2016