Nâhid Kabiri (ناهید کبیری)
از طارمي به سايه
از طارمي به سايه
قرارِ ساعت زردِ روزِ زعفراني را
خط بكش
نميآيم…
لباسهاي سياه سياهِ چرك له شده را
در وهنِ بي غرور خيابان
دوست نميدارم.
آفتاب كه در طارمي اما
پخشِ پخش ميشود
ميبينمت…
ميبينمت با كيف سنگين پر كلمهات
كه بيشتاب و تكيده
از روبروي اعتراض رد ميشوي.
پشت چند فروشگاهِ لباس زنانه
درنگ ميكني
به من فكر ميكني
پشت چند كتابفروشي بيشعر ميشكني
و به ياد ميآوري كه آفتاب
دستمالِ خيسِ گريههاي مرا
خشك نميكند
پكي به زندگي ميزنم
تلنگري به تحمل …
پيش از آن كه باد
آخرين شعلهي كبريت را پف كند
و احتضار مهلت من
در آخرين سرفههاي ناخوشياش
منجمد شود
ميبينمت….
ميبينمت كه از كوچهي حصير فروشان
دور ميشوي
شير و شليل و اندكي شبنم ميخري
در خيابانِ غروب
دست رويِ قلبت ميگذاري
و در چالهي مختصري
چكه چكه آب ميشوي…
و ديگر من
نميبينمت
در تيك و تاك تداوم تنهائي …