فرض

فرض كن ما مسافران يك اتوبوسي لكنتهايم
با بليطهاي ارزان يكسره
در جيبهايمان
و عشق
فرض كن كه سادهتر از فرض قبليما
مثل غريبهاي است كه كنار ما مينشيند
و بيمقدمه
سر صحبت را باز ميكند
(به شرط آن كه خواب نباشيم)
يا خط نازكي از نور
كه از شكاف پرده
بر چهرهي شكستهي مردي ميافتاد
و او را ـ مثل پيامبران ـ
نوراني ميكند
و فرض كن كه ما در اين لكنته
فقط چرت ميزنيم.

خب!
حالا تمام فرضهاي قبلي را كنار بگذار
ما واقعاً در ايستگاه بعد
با چهرهاي شكسته و تاريك
بايد پياده شويم

و اين قراضه عجب تند ميرود!

© Hafis Mussawi

Mer adolescente

I
Comme tout resplendit avec toi près de moi
endormie, verts nets, de verre,
la fleur plus nette encore, obscure
adolescente
de sel.


II
Et à present

Comme la roche sur laquelle repose
ton sommeil. Au doux brisant.

Et lentement tu en dévides
l’écheveau, main.

Et tu le tisses, souffle.

Non, ne te réveille pas
encore.


III
Et si tu étais, gardée entre les feuilles
des cieux du présent, la fleur
rigide.

Traduit par François-Michel Durazzo