Mohammad Hashem Akbariani (محمد هاشم اکبریانی)
از خود بيخود شدن
از خود بيخود شدن
سيگاري چاق كن رفيق
سيگاري چاق كن
با هم كه قدم ميزنيم
گنجشكان ماده
آرايش كرده و
گنجشكان نر
با جملات فلسفي كودكانه
به استقبالمان ميآيند
چه خندهاي سر ميدهد آسفالت زير پايمان
سيگاري چاق كن رفيق
حرف كه ميزني
كلاغها در عطش شنيدن جملهاي
قارقار را به زمين ميگذارند
و من صداي هيچ بوقي به گوشم نميرسد
صدا صداي توست
سيگاري چاقكن رفيق
دستت در دستم
ترانهاي است
تبسمي است
جشني است
ببين كه به وسوسه اين آواز
برگ درختان را
باد چگونه غلغلك ميدهد
سيگاري چاق كن براي باد، اي رفيق، اي برگ!
سيگاري چاق كن